Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (1759 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Freund-Feind-Kennung {f} U تشخیص دوست یا دشمن [ارتش]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ein enger Freund kann zu einem engen Feind werden. U یک دوست نزدیک می تواند به یک دشمن نزدیک تبدیل شود.
mit seinem Freund [seiner Freundin] Schluss machen U دوست پسر [دوست دختر] خود را [مانند گونی کثیف] ول کردن
Ein Freund in der Not ist ein wahrer Freund. U یک دوست در ضرورت یک دوست واقعی است.
Jedermanns Freund ist niemandes Freund. <proverb> U دوست هر کسی دوست هیچکس نیست.
Freund {m} U دوست یا [دوست پسر]
Freundin {f} U دوست [زن] [ یا دوست دختر]
Der Verurteilte kann zwischen Recht und Unrecht [kann Recht von Unrecht] nicht unterscheiden. U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
Zwischen uns ist es aus. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
Feind {m} U دشمن
Feindin {f} U دشمن
Gefährte U دوست
Kamerad {m} U دوست
Kumpel {m} U دوست
Kollege {m} U دوست
Freund eines Freundes {m} U دوست یک دوست
Bekannte {f} U دوست
Freund {m} U دوست
Florist {m} U گل دوست
Erbfeind {m} U دشمن خونی
Erzfeind {m} U دشمن بزرگ
Jemand's Intimfeind {m} U دشمن بزرگ
Erzfeind {m} U دشمن جانی
lieben U دوست داشتن
Geliebte {m} U دوست پسر
Ich liebe dich. O من تو را دوست دارم.
Bücherliebhaber {m} U کتاب دوست
Duzfreund {m} U دوست صمیمی
Altruist {m} U نوع دوست
Bücherfreund {m} U کتاب دوست
Bücherwurm {m} U کتاب دوست
Busenfreundin {f} U دوست صمیمی [زن]
Formalist {m} U تشریفات دوست
Eigenbrötler {m} U خلوت دوست
Busenfreund {m} U دوست صمیمی
Geliebte {f} U دوست دختر
Lebenspartnerin {f} U دوست دختر
Lebensgefährtin U دوست دختر
Lebenspartner {m} U دوست پسر
Lebensgefährte {m} U دوست پسر
Ex-Freund {m} U دوست قبلی
Mein echter Freund. U دوست پسر من.
Mein echter Freund. U دوست واقعی من.
Mein guter Freund. U دوست خوب من.
Er ist ein Freund. U او یک دوست است.
Ein echter Freund. U یک دوست واقعی.
gefallen U دوست داشتن
mögen U دوست داشتن
Bibliophile {f} U کتاب دوست
Ausrottung {f} U قلع و قمع [دشمن]
Ich war mit einem Freund im Urlaub. U من با یک دوست در مرخصی بودم.
Hast du Freunde? U تو دوست [خوب] داری؟
Mein Freund Heinz. U دوست پسر من هاینتس.
Ist er dein Freund? U او دوست پسر تو است؟
Hast du einen Freund? U دوست پسر داری؟
Einen festen Freund haben. U یک دوست پسر داشتن.
ein Leckermaul sein U شیرینی دوست بودن
gerne naschen U شیرینی دوست بودن
eine Naschkatze sein U شیرینی دوست بودن
Mitwisser {m} U دوست مورد اعتماد
Er ist mein Freund. U او دوست پسر من است.
Ich liebe dich von ganzem Herzen! U از ته قلب دوست دارم.
Möchtest du mit mir tanzen? U دوست داری با من برقصی؟
Das ist mein Freund. U این دوست من است.
Chauvinistin {f} U میهن دوست متعصب
[guter] Bekannter {m} U دوست [آشنای نزدیک]
Chauvinist {m} U میهن دوست متعصب
Patriot {m} U وطن دوست [مرد]
Patrioten {pl} U وطن دوست ها [مرد]
gute Freunde U دوست های صیمی
Nur zu! U هر جور که دوست دارید!
[gute] Bekannte {m} , {f} U دوست [آشنای نزدیک]
der Mord {m} an seinem Freund U قتل دوست او [مرد]
Abschreckungsstrategie {f} U روش فریب و ترساندن دشمن
Naschkatze {f} U آدم شیرینی دوست [شوخی]
bei [von] jdmandem einen Korb bekommen [kriegen] <idiom> U نخ به کسی ندادن [دوست دختر]
bei aller Liebe <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
Atze {m} , {f} U دوست خوب [اصطلاح در برلین]
auf Jemanden [etwas] stehen <idiom> U کسی [چیزی] را دوست داشتن
Es gefällt mir. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Mir gefällt es. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
Natürlich mag ich Volleyball. U البته که من والیبال دوست دارم.
Ich mag die Wahrheit erfahren. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
Wir sind Freunde. U ما دوست های خوبی هستیم.
Zum Zeichen, dass ich dich liebe. U به نشانه اینکه دوست دارم.
Ich mag keinen Kaffee. - Ich auch nicht. U من قهوه دوست ندارم. - من هم همینطور.
Freundin {f} [Liebesbeziehung] دوست دختر [در رابطه احساسی]
Ich mag entweder Tee oder Milch. U من یا چایی یا شیر دوست دارم.
Jemanden [etwas] nicht mögen U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Jemanden [etwas] nicht leiden können U دوست نداشتن کسی [چیزی]
Ablenkungsmanöver {n} U مانور برای انحراف توجه دشمن
Diskriminierung {f} U تشخیص
Erkennung {f} U تشخیص
Feststellung {f} U تشخیص
Bestellung {f} U تشخیص
Ich würde gerne wissen, was mich in Zukunft erwartet. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
Ich mag Fußball, aber ich mag Handball nicht. U من فوتبال دوست دارم اما نه هندبال.
Ich würde gern mit ihr ausgehen. U من دوست داشتم او [زن] را به بیرون دعوت کنم.
Meine Schwester mag ich ebenso gern wie meinen Bruder. U من خواهرم را به اندازه برادرم دوست دارم.
Du bist mir ein feiner Freund! U تو واقعا دوست عالی هستی. [طنز ]
dicke Freunde <idiom> U دوست های صیمی [اصطلاح روزمره]
Ich habe dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Ich hab dich lieb. U دوست دارم. [در رابطه غیر عشقی]
Vergiss nie, dass ich dich liebe. U هرگز فراموش نکن که دوست دارم.
Erkenntnis {f} U تشخیص [قوه]
Fingerspitzengefühl {n} U قوه تشخیص
Fehldiagnose {f} U سو تشخیص [بیماری]
Erkenntnisvermögen {n} U قوه تشخیص
wahrnehmen U تشخیص دادن
Diagnose {f} U تشخیص بیماری
Fehldiagnose {f} U تشخیص غلط
sturmfrei <adj.> U اختیار خانه ای [هر چه که دوست دارند می توانند بکنند]
dicke Freunde sein <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
wie Pech und Schwefel zusammenhalten <idiom> U دوست صمیمی در هر موقعیتی بودن [اصطلاح روزمره]
Willst du mit mir ausgehen? U با من می روی بیرون؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Immer nur zu! U بفرما! [این کار را که دوست دارید بکنید]
[Feind] erledigen U [دشمن را ] خفه کردن [جلوی دماغ و دهن را گرفتن]
Diagnostiker {m} U متخصص در تشخیص بیماری
Frühdiagnose {f} U تشخیص به موقع بیماری
Diagnostiker {m} U تشخیص دهنده بیماری
Erkennungsdienst {m} U اداره تشخیص هویت
Diagnostik {f} U تشخیص بیماری [دانش]
einen Mangel erkennen U تشخیص دادن اشکالی
eine Diagnose stellen U تشخیص دادن (پزشکی)
diagnostizieren U تشخیص دادن(پزشکی)
sich [Akkusativ] auszeichnen [durch] U خود را تشخیص دادن [با]
ausgehen U باهم بیرون رفتن [به عنوان دوست پسر و دختر]
Bei dem Betrug erhielt er Hilfestellung von seiner Freundin. U در کلاهبرداری دوست دختر او [مرد] شریک جرم بود.
Ich mag Fußball, weil es ein interessantes Spiel ist. U من فوتبال دوست دارم چونکه [ او] بازی جالبی است.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ich mag Fußball, besonders wenn meine Mannschaft gewinnt. U من فوتبال دوست دارم بویژه وقتی که تیمم می برد.
Sein Freund griff ihm unter die Arme. U دوست او بهش کمک کرد. [روحی مالی یا اجتماعی]
Wenn Sie möchten, kommen Sie hierher. Falls Sie aber nicht in der Lage sind, dann werde ich zu Ihnen kommen. اگر دوست دارید شما بیاید اگرنمیتوانید من میایم.
Möchten Sie gerne eine Tasse Kaffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
Jemanden [etwas] wahrnehmen U تشخیص دادن کسی [چیزی]
Jemanden [etwas] ausmachen U تشخیص دادن کسی [چیزی]
Jemanden [etwas] erkennen U تشخیص دادن کسی [چیزی]
Mit einem Freund entschuldigt sich Gott für die Verwandten. U با داشتن یک دوست [صمیمی] خدا برای خویشاوندان عذرخواهی می کند.
Darf ich deinen Wagen fahren? Ja, nur zu! U اجازه دارم خودروی تو را برانم؟ بله هر طور که دوست داری!
bewerten U سنجیدن [ارزیابی کردن] [تشخیص دادن ]
einschätzen U سنجیدن [ارزیابی کردن] [تشخیص دادن ]
beurteilen U سنجیدن [ارزیابی کردن] [تشخیص دادن ]
Wie wärs, wenn wir mal zusammen ausgehen? U نظرت از اینکه ما با هم برویم بیرون چه است؟ [به عنوان دوست پسر و دختر]
Jemanden abkriegen U کسی را پیدا کردن [دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
gerne an der frischen Luft sein <idiom> U دوست داشته باشند در بیرون [هوای آزاد] بودن [اصطلاح روزمره]
Jemanden ins Restaurant einladen U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
Nach dem Essen zieht er sich gerne in sein Arbeitszimmer zurück. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Die Täter konnten unerkannt flüchten. U مجرمان توانستند غیر قابل تشخیص فرار کنند.
vorsorge Untersuchung {f} U معاینات احتیاطی برای تشخیص به موقع بیماری بخصوص سرطان
Die Ärzte können nicht verstehen, warum es mir plötzlich wieder so gut geht. U پزشکان نمیتونن تشخیص بدهند که چرا حال من یکدفعه خوب شد.
Weichensteller {m} U دروازه بان [برای مثال دکتر خانواده که پیشنهاد تراپی یا تشخیص عیب شناسی می دهد]
Ich liebe dich, weil ich dich brauche. U دوست دارم، چون بهت نیاز دارم.
Er ist ein Freund von mir. U او یکی از دوستهای من است. [او دوست من است.]
zwischen etwas [Dativ] unterscheiden [differenzieren] U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] بین یک چیز و چیز دیگری [اصطلاح رسمی]
etwas [Akkusativ] von etwas [Dativ] unterscheiden [trennen] [einen Unterschied erkennen oder machen] U فرق گذاشتن [تشخیص دادن] یک چیز از چیز دیگری
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Ihr müsst darauf achten, zwischen Fakten und Meinungen zu differenzieren [ Fakten von Meinungen zu trennen] . U شماها باید به فرق بین حقایق و نظرات توجه بکنید [حقایق را از نظرات تشخیص بدهید] .
Recent search history Forum search
0تلخ ترین جمله جهان اینه که دوست دارم اما... و شیرن ترین حرفه جهان اینه که که ...اما دوست دارم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
2هر كاري دلت ميخواد بكن!
1سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
2سلام من دوست دارم از تو خوشم مياد
0آدم باید کارش را دوست داشته باشد تا احساس خستگی نکند
0من دوست ندارم مزاحم شما باشم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com